جدول جو
جدول جو

معنی پاک چشم - جستجوی لغت در جدول جو

پاک چشم
آنکه از روی شهوت به نامحرم نظر نکند
تصویری از پاک چشم
تصویر پاک چشم
فرهنگ فارسی عمید
پاک چشم
(چَ)
که به ریبت در نامحرمان و محارم دیگران نبیند
لغت نامه دهخدا
پاک چشم
آنکه بریبت در نامحرمان و محارم دیگران نبیند نظر پاک
تصویری از پاک چشم
تصویر پاک چشم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یک چشم
تصویر یک چشم
ویژگی کسی که یک چشم داشته باشد و چشم دیگرش کور و نابینا باشد، کنایه از ظاهربین و کوتاه نظر، کنایه از منافق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک نام
تصویر پاک نام
نیک نام، خوش نام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک چهر
تصویر پاک چهر
زیبا، خوش صورت، پاکیزه رو، دارای چهرۀ پاک و روشن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک بوم
تصویر پاک بوم
پاکیزه بوم، سرزمین پاک، خاک پاک، زمین مقدس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاغ چشم
تصویر زاغ چشم
کسی که چشمان کبود دارد، کبودچشم
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ)
که به ریبت و هوس در دیگران نگاه کند. که به وجه ناحفاظی به زنان نگرد. مقابل پاک چشم به معنی عفیف و پرهیزگار
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
رجوع به زاغ چشم شود
لغت نامه دهخدا
(تُ چَ / چِ)
چشم گیرا. (ناظم الاطباء). زیباچشم. دارای چشم جذاب. که چشم او بیننده را بخود کشد:
کرد را بود دختری بجمال
لعبتی، ترک چشم و هندو خال.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
کنایه از کبودچشم. (آنندراج) :
دمان همچو شیر ژیان پر ز خشم
بلند و سیه خایه و زاغ چشم.
فردوسی.
که در چین زاغ چشمی نام فرهاد
که در صنعت تراشی بوده استاد.
ملافوقی یزدی (از آنندراج).
زال کند سرمه در داغ چشم
گاو پس از مرگ شود زاغ چشم.
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج).
و رجوع به زاغ شود
لغت نامه دهخدا
(شِ چَ /چِ)
در منظر. در مرأی. برابر دیده
لغت نامه دهخدا
کشور پاک، خطۀ پاک،
پاک نهاد:
گزین کرد از آن فیلسوفان روم
سخنگوی و بادانش و پاک بوم،
فردوسی،
لغت نامه دهخدا
(خُ چَ / چِ)
مردم بیحسی که از چشمش اشک جاری نمیشود. (ناظم الاطباء). مردم بی عاطفه ای که در مقابل حوادث عاطفی بهیجان نمی افتد
لغت نامه دهخدا
(چَ)
صفت پاک چشم
لغت نامه دهخدا
(کِ شِ شُ)
پسر ماری استوارت. متولد بسال 1566 در ادیمبورگ و متوفی بسال 1625 میلادی پادشاه اکس در 1567 و پادشاه بریتانی کبیر از 1603 تا 1625. این پادشاه در انگلستان به ژاک اول موسوم است. وی با سلطه و نفوذ مذهبی خود فرمان به آزار و تعقیب انقلابیون و آزادیخواهان انگلیس داد
لغت نامه دهخدا
(پَ چَ / چِ)
دارای چشمی پهن، شوخ و بیحیا. (غیاث) (آنندراج) :
بحر و کان با تو حرف جود زدند
پهن چشم این و آن دریده دهان.
ظهوری
لغت نامه دهخدا
(شِ چَ / چِ)
قسمت مقدم چشم. مؤق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاژ چشم
تصویر کاژ چشم
احول دوبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر چشم
تصویر پیر چشم
چشمی که بسبب کار بسیار فرسوده و پیر شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش چشم
تصویر پیش چشم
در منظر در مرای برابر دیده
فرهنگ لغت هوشیار
دارای چشمانی پهن، شوخ بیحیا: بحر و کان با تو حرف جود زدند پهن چشم این و آن دریده دهان، (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغ چشم
تصویر زاغ چشم
آنکه دارای چشمانی کبود است کبود چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک بوم
تصویر پاک بوم
کشور پاک خطه پاکبوم پاک زمین مقدس، پاک نهاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک چهر
تصویر پاک چهر
روی پاک چهره پاک چهرنیک، دارای چهره پاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپاک چشم
تصویر ناپاک چشم
آنکه از روی هوس وناپاکی دردیگران نظرکند بی عفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک چشمی
تصویر پاک چشمی
عمل پاک چشم پاک نظری
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دارای چشمی گشاده بود فراخ چشم: گاو چشمی چو شیر آشفته شب نیاسوده روز ناخفته. (نظامی)، قسمی بابونه است که آنرا بابونه زرد گویند: زبس کش گاو چشم و پیل گوش است چمن چون کلبه فروش است. (کلیله. مصحح مینوی) توضیح عموم این گلها بنظر مردم شبیه به چشم آمده است و بنامهایی مثل چشم گاو و چشم گربه و چشم بز و چشم آهو و در عربی عین الثور و عین البقرو عین التیس خوانده اند و غالبا در باب جنس و نوع آنها اشتباه و همه را بیکدیگر خلط کرده اند. در کتاب الابنیه گوید بهار را عین البقر خوانند... اسپرمست که اقحوان خوانندش... و نیز بستان افروز جنسی است ازو. در قانون ابن سینا و کتاب الفلاحه و مفردات ابن البیطار بهار را با اقحوان زرد و عرار و بابونج اصفر یکی گفته اند با گلبرگهای زرد و گلهای لوله ای سرخ و در وسط (شبیه به شب بو و همیشه بهار) با برگهای پهن تر و ضخیمتر از برگهای بابونج و این وصف با نوعی از گل داودی نیز مطابق می آید
فرهنگ لغت هوشیار
اگر در خواب گاو چشم به وقت خود بیند، دلیل که او را فرزندی آید اگر بی وقت بیند تاویلش بد است. اگر درخواب گاوچشم را پژمرده دید، دلیل که غمگین شود. جابر مغربی
دیدن آن به خواب، دلیل بر کنیزک است. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
چشم پاک، کسی که نگاه شهوانی به ناموس دیگران نداشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
همگی، به طورکامل
فرهنگ گویش مازندرانی
چیدن همه ی محصول درخت به گونه ای که چیزی بر آن باقی نماند
فرهنگ گویش مازندرانی
کبود چشم
فرهنگ گویش مازندرانی
چشم زاغ
فرهنگ گویش مازندرانی